۞◄◄وبلاگ گروهی ترک خودارضایی►► ۞

۞ بزرگترین مرجع جوانان پاک و عشقی ایران زمین در ترک خودارضایی ۞

۞◄◄وبلاگ گروهی ترک خودارضایی►► ۞

۞ بزرگترین مرجع جوانان پاک و عشقی ایران زمین در ترک خودارضایی ۞

....اشتباهی که فهمیدم.....

با نام خدا،،

این پست رو میخوام ابتدا با نوشتن در مورد روزهای سخت و تلخی که  نوشتنشون هم برام سخته و اصلا  ازشون خوشم نمیاد شروع کنم . درسته من از ابتدای تعطیلات تابستونی این سال با خودم حرفهایی در مورد ترک خودارضایی زدم و تصمیم گرفتم کم کنم و بعد ترکش کنم ولی از همون شبی که تصمیم به ترک گرفتم و برای اولین بار دوباره میگم برای اولین بار ، مطالب و نوشته های حالا درست یا اشتباه در مورد مضرات خودارضایی رو خوندم آنقدر این نوشته ها بدون زمینه بودند که همون جا دپرس شدم ، رفت.....

منی که چیزی از این موضوع "ضرر" نمیدونستم و با خیال راحت روزهایی با خودارضایی داشتم ، به کلی جا خوردم بعد درمورد گناه بودن این عمل هم یه سرچی کردم و خوندم و دیگه داشتم دیووووونه میشدم به خودم میگفتم این مدت طولانی ، حالا چیکار کنم ، هیچ کاریش نمیتونم بکنم......

ببخشید باید خلاصه بنویسم آخه 10 دقیقه وقتم مونده...

خلاصه نتیجه این شد که من 10 روز درست 10 روز توی خونه موندم و به هیچی فکر نمیکردم ، به هیچ صدایی گوش نمیکردم و با هیچ کسی صحبت نمی کردم و فقط و فقط اون نوشته ها یادم بود و خودمو توی خونه زندانی کرده بودم ، عین یه مرده  شده بودم با خودم میگفتم من که عمرم به باد رفته حالا دیگه نمی تونم جبرانش کنم و دوباره می افتادم گوشه اتاق..... تا اینکه بعد 10 روز با اصرار دوستام اومدم بیرون وبعد برگشتن به خونه ، به خدا ، یه آدم دیگه ای شده بودم و دیگه فکرم آزاد آزاد بود از اون روزها و خودم هم دیگه شروع به زندگی کردم و چون تابستون بود هر روز میرفتیم پارک ، بادوستام ،خلاصه اینکه اون روزهای لعنتیه کشنده گذشت....

که دوباره گند زدم ، ولی امید به ترک داشتم و رو حرفمم بودم ، ومبارزه میکردم ولی باز دوباره و باز دوباره و دوباره و.......

که نهایتا از یه زمانی  از تعطیلات تابستونی بود، که یه جوری شده بودم، فکر میکردم دیگه پیروز شدم و تونستم بهش غلبه کنم و اینطور هم شده خدا رو شکر البته تا الان .

به خدا یه معجزه ای چیزی شده که من اینطوری شدم فکر میکنم تونستم ترکش کنم و باز میتونم.... ، چه طور بگم نمی تونم با نوشتن بیان کنم..... ای خــــــــــــــــــدا چه جوری ازت تشکر کنم..... میدونم همه چیز به خودت ختم میشه ولی من که.... ،

خدا چقدر بزرگـــــــــــــــــی.........

خلاصه رسیدیم به علت اصلی نوشتن من :

اونم مربوط میشه به روزهای گذشته ،

توی این چند روز فکرم باز هم مثل اون 10 روزه بالا شده،

داشتم دیووووووووووونه میشدم ، و چون اشتباه خودمم بوده فقط خودم بودم و خودم و به کسی نمیتونستم بگم که حال من چطوریه.... به خودم بد وبیراه میگفتم ، فکر گذشته هامو میکردم

تک تک اون روزهایی که به بدترین شکل گذروندم و......... یه جورایی حسرت اون روزامو که اینطوری گذشته رو میخورم ....حیف!!!!!!!

(البته خوب که به دوران نوجوانی فکر میکنم میبینم که وای پسر عجب روزای خوشی داشتم و همش بدون هیچ گرفتاری از ته   ته   قلب میخندیدم والکی الکی شاد شاد بودم!!!!!!!!!!!)

 و داشتم دیوووووووونه میشدم ،آخه من خیلی خیلی خیلی وضعیتم بهتر از این میشد یعنی اگه اون روزهای گذشته ام رو یه جور دیگه ای سر میکردم ،....... ولش کن ......نمیتونم بگم ، از عصبانیت دارم خفه میشم......

وضعیت الانم هم خوبه خوبه و میتونم بیخالش بشم و اگه نارضایتی هم داشته باشم باهاش کنار میام و میزارم پای اشتباه گذشته ولی اون روزهای تلخ و پر رنج و..... که بیهوده و بخاطر اون لعنتی گذراندم بدجوری رو عصابم راه میره ، و این که من نمیدونستم "" نمیدونستم"" این همه تلخی و رنج توی زندگیم به خریت خودم مربوط بوده

 وشاید هم نمیتونستم.... باز دوباره آزارم میده و آزارم میده....

ولی به خودم میگم و حتی میفهمونم که پسر بجای اینکه خوشحال باشی به اون گذشته(اشتباه) پاک شده ات ، فکر میکنی؟؟؟؟؟ ، که آزارت بده؟؟؟؟ و با سختی ،و باسختی خودمو از آزار و اذیتهای (اشتباهی که فهمیدم) میخوام بیرون بکشم و به خودم بگم که چه این حالتت رو ادامه بدی چه ندی زندگیت ادامه داره ........

ادامه داره...........

تا شاید  فکر کنم ، و فکر کنم بلکه یه روشنی ای توی زهنم منو به سمت آینده پر امید ببره.....

و اینطور هم میشه و

تصمیم میگیرم   محکم و پرانرژی   ، تصمیم میگیرم که شاد بودن رو بچشم (بااینکه میتونم به هرنحوی با خدای خودم لذت شاد بودن رو بچشم چرا شاد نباشم؟؟؟؟؟؟)، تصمیم به زیبا بودن (من زیبا هستم و میخوام تا جایی که امکان داره زیباییمو دوست داشته باشم و از خدای مهربونم هم زیبایی بخوام )، تصمیم به خوب بودن ، تصمیم به تلاش برای بهترین بودن ( چون میتونم تلاششو بکنم اگه بهترین هم نشدم اساس فکرم با بهترین بودن باشه) ، تصمیم به راضی بودن و داشتن حس شکرگذاری ، تصمیم به زیبا بودن واقعی و زیبایی حقیقی که ناشی از پاک بودن دل آدماست که صورتشان یه زیبایی و پاکی و صمیمیت دلنشین و دوست داشتی داره ( عاشق اینگونه آدما هستم) ، تصمیم به موفقیت ، تصمیم میگیرم تا توی زندگیم هر جایی که باشم توی هر لحظه ی زندگیم زیبایی زندگی رو بچشم و هر چیزی رو که شادم کنه رو انجام بدم و به خودم همیشه و هرجا توی زندگیم نمرات بالایی رو بدم مثلا    20 یا20 یا 20...... چون واقعا هم میتونم ازجمله بهترینها و زیباترینها باشم.....این حس رو توی خودم احساس کردم از زمان بچگی و خیلیها هم بهم گفتن.....

پس خودمو زندگیمو خدامو ، عزیزانمو و روزهای خوبمو دوست دارم و ته دلم یه قدرت دوست داشتن عجیبی منو به ادامه ،پر انرژی، زندگی پاک و شاد و زیبا دعوت میکنه.......

(دوستان اگه غلط تایپی یا جمله بندی و......بود ، ببخشید آخه دوباره نخوندمش و چون وقت کمی داشتم خیلی سریع تایپیدم)

سعی کن عظمت در"نگاه" تو باشد

نه آنچه که به آن مینگری......... 

  

If you can look at the sunset and enjoy, then you still have hope  

اگر میتونی وقتی که به غروب خورشید نگاه می کنی از اون لذت ببری پس هنوز امید در تو زنده است  

If you can feel beauty in the colors of a small flower, then you still have hope  

اگر میتونی زیبایی رنگهای یه گل کوچیک احساس کنی پس هنوز امید در تو زنده است  

If you can find pleasure in the movement of a butterfly then you still have hope  

اگر میتونی از پرواز زیبای یک پروانه لذت ببری پس هنوز امید در تو زنده است   

نظرات 6 + ارسال نظر
آزادگی دوشنبه 26 مهر 1389 ساعت 01:57 ق.ظ

سلام دوست عزیزم. آشنایی با وبلاگ شما باعث شد که ترک کنم. با یاری ائمه اطهار علیهم السلام ترک کردم. و زندگی جدیدی را تجربه می کنم. متشکرم

ممنون از کامنتتون
با آرزوی روزهای موفق و پر از شادی و بهترینها برایتان....

اسیر رها شده شنبه 1 آبان 1389 ساعت 08:05 ب.ظ http://www.a30re63.blogfa.com

با آرزوی روزهای همیشه آفتابی و روشن و شب های همیشه مهتابی و روشن برای شما



بیادتم

اخر دنیا یکشنبه 14 آذر 1389 ساعت 08:25 ب.ظ

من هم به این عادت زشت معتادم . مثل همه کسانی که معتادند و بیست هزار بار توبه می کنند و عهد می بنددند که این کارو نکنن. اما دوباره................
قبلا 4 روزی یک بار بود بعد 15 روزی و بعد 25 روز و الان تونستم به 31 روز برسونمش.تنها ارزوم اینه که سم خود ارضایی رو از بدنم بکشم بیرون. نمی دونم می تونم یا نه . امیدوارم عضویت در این گروه گام بزرگی برای من باشه. لطفا به عنوان مرهم راهنما و دوست از کسی که ترک کرده میخواهم به من ایمیل بده.

علیرضا افشار پنج‌شنبه 5 خرداد 1390 ساعت 04:09 ب.ظ http://alirezael1.mihanblog.com

سلام . اگر میخوای به وبلاگت سر وسامون بدی به من خبر بده . مبخوام با شما در این راه کمک کنم

با سلام
دوست گرامی خوشحال میشم در هرچه بهتر و ژرمحتواتر شدن وبلاگ از شما هم کمک بگیرم اگر قصد همکاری با وبلاگ گروهی رو دارید لطفا ایمیلتان را اعلام کنید............

دکترکرد جمعه 6 خرداد 1390 ساعت 12:02 ق.ظ

سلام امیدوارم حالتون خوب باشه کم ومختصرمیخوام بگم من یه حدیث ازحضرت محمد(ص)خوندم که فرموده بودند هرکس این عمل زشت راانجام دهدملعون است.یعنی ازطرف خداوندلعنت شده است.من خیلی تلاش کردم امانشد.یه باردقیق۲۹روزانجام ندادم اما دوباره رفتم سراغش حالا میخوام دعاکنید که به تونم توراهی که پاگذاشتم موفق بشم. شکست چیزی جزدست کشیدن ازتلاش نیست.

پرنده اسیر چهارشنبه 30 آذر 1390 ساعت 08:07 ق.ظ

برای من هم دعا کنید! کاش من هم بتونم این عمل قبیح و منزجر کننده رو برای همیشه کنار گذاشته و روی شیطان لعین رو به خاک بمالم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد